موضوعات مرتبط: شعر عاشقانه ، ،
برچسبها: خدا , مونس , شعر عاشقانه , تنهایی , شعر معاصر , شعر کوتاه عاشقانه , ,
تو آمدی که بگویی: اگر... اگر می رفت...
تو آمدی و کسی داشت سمت در می رفت!
تو آمدی و چنان زل زدی به پوچی من
که داشت حوصله ی انتظار سر می رفت!!
تو آمدی و کسی گوشه ی غزل هی با ↓
ردیف و قافیه هایی عجیب ور می رفت
تو آمدی، کلماتی که مرد ساخته بود
شبیه صابون از دست شعر در می رفت
از اینکه آمده تا... بیشتر پشیمان بود
از اینکه آمده تا... هرچه بیشتر می رفت!
اشاره کرد خدا سمت پرتگاه... ولی ↓
به گوش من... و تو این حرف ها مگر می رفت!
تو آمدی که بگویی... به گریه افتادی!
موضوعات مرتبط: شعر عاشقانه ، ،
برچسبها: تو امدی , شعر عاشقانه , عاشقانه ترین شعر , زیباترین شعر , شعرمن , ,
مثل ِ کم داشتن ِ یک وزیدن ، یک واژه ، یک ماه !! ...
همه ی ِ خانه های ِ جهان خالیست !
تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین ام !! ...
من نمی دانم برای گم و گور شدن !
به کدام جانب ِ جهان بگریزم ...
موضوعات مرتبط: شعر عاشقانه ، ،
برچسبها: وقتی که تو نیستی , شعر عاشقانه , عاشقانه ها , شعر کوتاه , زیباترین شعر , فقه , شیشه گری , فرهنگ ایرانی ,
من از عطرِ آهستهی هوا میفهمم
تو بايد تازهگیها
از اينجا گذشته باشی.
گفتوگویِ مخفی ماه وُ
پردهپوشیِ آب هم
همين را میگويند.
ديگر نيازی به دعای دريا نيست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفت و رو کردهام
دنيا خيلی خوب است،
بيا!
علامتِ خانهبودنِ من
همين پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نيايی
پرده را نخواهم کشيد.
برچسبها: پنجره , شعر عاشقانه , شعر عشق , شعر جالب , شعر زیبای عاشقانه , دلنوشته عشق ,
منشین با من، با من منشین!
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم؟
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست؟
یا نگاه تو که پر عصمت و ناز ...
بر من افتد چه عذاب و ستمی ست!
دردم این نیست ولی
دردم این ست که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم !
آهوک
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم!
برچسبها: پوپک , اهوی من , شعر معاصر , شعر نو , شعر عاشقانه , اشعار زیبا , وبلاگ برتر ,
براي غروب امروز
سكوت ساحلي ام را پر از تلاطم كرد
نه موج بود , نه طوفان , فقط تبسم كرد
رسيد خستگي اش را تكاند در قلبم
و در غبار تنش پيكرم تيمم كرد
لطيف و ساده تر از مردمان پر سودا
كمي به لهجه - دلتنگي -اش تكلم كرد
تمام دار و ندارش دلي خدايي بود
كه آنهم آمد و امروز با منش گم كرد
عجيب بود كه او دانه دانه باران شد
شجاع بود و مرا خوشه خوشه گندم كرد
برچسبها: غروب , شعر کوتاه , شعر عاشقانه , شاعرانه ,
قـــول داده ام
گـاهــی
هــر از گاهــی
فـانــــوس یـــادت را
میــان ایـن کـوچـه های
بی چـراغ و بـی چلـچله
روشـــن کنـــم.
.
خیـالت راحـت!
مـن همـان منـم؛
هنـوز هم در این شب های
بی خـواب و بی خاطـره
میان این کوچـه های تاریک
پرســه میــزنم
اما به هیچ ستارهی دیگری
سلام نخواهم کرد.
برچسبها: سلامی دوباره , شعر عاشقانه , شعر کوتاه ,
بیهوده چشم به در دوخته ای...
پشت در نیست کسـی
نـه صـدای قدمـی
نـه صـدای نفسـی
همه پنجره فریاد شده است
بر سـرم می کوبـد
" که نگاهت نگران غم کیست؟
به چه می اندیشـی؟
من نگفتم که به تنهایی خود عادت کن؟!!!"
شب تاریکـم
بر پنجـره آورده فشار
به خیـالم که تو خواهی آمد
چشـم از در نتوانم برداشت
پنجـره تلـخ و عبـوس
همـه فریـاد شده است
"بیهوده چشم به در دوخته ای...."
برچسبها: شعر کوتاه , شعر عاشقانه , ,
یک برگ دیگر از تقـــویـــم عمــــــرمــ را پاره می کنم
امــــروز هم گذشت
با مرور خـــــــــــاطــــــــرات دیروز
با غــــــم نبـــــــودنت
..
و سکـــوتی سنگین
و من شتـــــابــــــان در پی زمان بی هدف
فقط میـــــــــرومــ
..
فقط میــــدومــ
یاسها هم مثل من خستــــــه انــــد از خزان و سرما
گـــرمــی مهـــر تو را میخواهند
غنچه های باغ هم دیگر بهــــــــــــانــه میگیرند
میان کوچه های تاریک غربت و تنهـــــــــــایــی
صدای قدمهایت را می شنوم اما تــــــــو نیستــــی
فقط صــدایـــی مبهـــــم
و مـــن بــــــاز فـــــــــــــرو میـــــریـــــزمــ
برچسبها: بهانه عشق , شعر عاشقانه , شعر عشق , شعر جالب , شعر زیبای عاشقانه , دلنوشته عشق ,
میخواهـــــــــــــــــــم پـــــــــــــــــرواز کنم
پـــــــرواز بـا پــــــــــــــــــــــر خیـــــــــــال تــــــــــــو
تـا اوج
تـا آنجــا کـه جــــز مـــــــن و تـــــو کســی نبـاشـــــد
دلــ ـــ ــــم...
یکــــــ مــــــــزرعــه مـی خـــــواد
یکـــــــ تــــــــــــــــــــو
یکـــــ مــــــــــــــــن
چـه پــر هیـاهــــــوست
وقتـــی ستـــــاره هـا بـه هـم آغـــ ـــ ــوشی مـا
چشمــک مـی زننـــد
و مهتــــاب رقــــــص نــــورش را
در بستـــــر عـاشقانــ ـــ ـــه ی مـا اجـــرا مـی کنـــد
و مـا از شـــادی ایـن عشــ ـــ ــ ــق
ماننــد آفتــــاب در طلــــوع فــ ـــ ــردایـی دیگــــر
درهـــــم ذوب مـی شـویــــــم
و چـه خیـالــی ست ایـن پــ ــ ــرواز
وقتـــی مـی دانـــــــــــــــم
تـــ ــ ــ ــو هیـــــــــچ گاه
در زندگــــــی مــن
طلــــــــوع نخواهــ ــ ــ ــی کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد
برچسبها: هیاهوی عشق , شعر نو عاشقانه , زیباتر شعر , اشعر نو , شعر عاشقانه , دفتر شعر , شعرطلوع , شعرپرواز ,
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ که فریبی تو. ، فریب
قاصدک هان ، ولی … آخر … ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، ای! کجا رفتی ؟ ای
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
برچسبها: قاصدک , قاصد , اخوان ثالث , ماث , شعر عاشقانه , زیباترین جملات عاشقانه رمانتیک کاربردی ,
برای تو که خود می دانی کیستی و چرا ...
آتشی که شوق زندگی را در دروازه های قلبم
فروزان کرد
چه زود خاکستر شد!
و خنديدم به روزی که عشق مرد ،
رفاقت مرد ،
و جای خاليش رو قدر نشناسی
گرفت و تنها جوابم اين بود که :
ميخواستی نکنی!!
برچسبها: خاکستر عشق , شعر عاشقانه , قشنگترین ها , جملات خفن , رمانتیک ترین ,
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد